سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

لطفا کمی صبر کنید...

ارسال‌کننده : مجتبی نیکنام در : 88/2/22 9:49 عصر

دنیا برعکس شده!...
همه ارزش ها ، بی ارزش شده... بی ارزش ها ، ارزشمند شدند!...
عالمان ، احمق شدند و احمقان عالم...
بی فکران ، متفکر شدند و متفکران ، متحجر!...
بد روزگاری شده!!!
ولی نا امید نشو....
مگر خود خدا نگفته...
وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُکَ إِلاَّ بِاللّهِ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَلاَ تَکُ فِی ضَیْقٍ مِّمَّا یَمْکُرُونَ *1
پس...
لطفا کمی صبر کنید!

اینک به صدای صبح گوش فرا ده

و به دنبال نشانه های آن باش

دیگر سخنان پر ادعای شب که می گفت:

نور از نشانه های من است

شنیدنی نیست *2

پی نوشت ///////////////////////////////
1* و صبر کن و صبر تو جز به [توفیق] خدا نیست و بر آنان اندوه مخور و از آنچه نیرنگ مى‏کنند دل تنگ مدار - 127/النحل
2* جبران خلیل جبران




کلمات کلیدی :

تا حالا چند بار....

ارسال‌کننده : مجتبی نیکنام در : 88/1/14 9:25 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

عید امسال ، علاوه بر مشهد مقدس ، به اتفاق خانواده به بوشهر رفتم... برنامه ریزی کرده بودیم که بعد از سه روز برگردیم شیراز...
اما موقع برگشتن ، بین کازرون و شیراز ، پلیس گفت نمیشه بیشتر از این برید جلو!... مه زیاده و برف جاده رو پوشونده...
برگشتیم کازرون و یک روز رو اونجا موندیم... تمام برنامه هامون بهم ریخت... یک روز عقب افتادیم...
توی این فکر افتادم که الان پلیس و شرایط بد جوی ما رو عقب انداخت...
ولی تا حالا چند بار خودمون ، برنامه های خودمون رو خراب کردیم و از زندگی عقب افتادیم؟!
از همه بدتر تا حالا چند بار خودمون ، برنامه های دیگران رو خراب کردیم و از زندگی عقبشون انداختیم؟!




کلمات کلیدی : خاطره

کم کردن فاصله زمین تا آسمان در سه سوت!

ارسال‌کننده : مجتبی نیکنام در : 87/12/19 3:39 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم
راه کارهای عملی کم کردن فاصله زمین تا آسمان!
کم کردن فاصله زمین تا آسمان در سه سوت!

سلام به همگی...
حتما این مثال رو خیلی ها شنیدین: «فاصله این با اون مثل فاصله زمین تا آسمونه»
حالا من توی این پست میخوام راه کارهای عملی کم کردن فاصله زمین تا آسمون رو بهتون یاد بدم...

مثال یک:
فرض میگیریم ماه محرم یا دهه فاطمیه یا هر مناسبت فرهنگی ، مذهبی هست و حالا شما میخواین که یک بنر یا پارچه نوشته به همین مناسبت توی سطح شهر نصب کنی... اول باید کلی از وقت و زندگی و کارت بزنی و بری یه مقدار پول با بدبختی و التماس این خیر ، اون خیر بگیری. بعد آخرش هم باید یه مقدار زیادی از این ور اون ور قرض کنی... بعد خدا تومن بدی برات طراحی کنن... بعد خدا تومن دیگه بدی برات چاپ کنن... بعدش بری یه داربست فلزی بند رو پیدا که یه قرون ، دو زار بهت تخفیف بده و صد البته مدت دار کار کنه... بعد از این همه بدبختی و فلاکت باید بری منت شهرداری و فرمانداری و اداره بازیافت رو بکشی که بذارن این بنر رو که با این همه بدبختی چاپ کردی ، توی سطح شهر نصب کنی... اون موقع هست که قانون بی عیب و نقص ما میاد جلوی این تخلف بزرگ رو می گیره که میتونست جلوی پیشرفت های علمی ، نظامی ، فضایی و صد البته هسته ای رو بگیره! آفرین به شهرداری و فرمانداری و سازمان بازیافت! واقعا رشادتهای این بزرگواران هست که این همه افتخار پشت سر هم به مملکتمون رو میکنه!
حالا فرض بگیرید که میخواید یه سخنرانی مذهبی توی یه مکان فرهنگی ترتیب بدید و باید براش تبلیغات گسترده ای رو انجام بدید (در حد صد تا بنر 3*5 متر کافیه!!!)... اول اینکه شما قرار نیست که از کار و زندگیتون بزنی برای پول جمع کردن!... چون اصلا این کار شما هست و دارید ماهی خدا تومن بابتش حقوق میگیرید... بعد با یه تماس تلفنی کوتاه چند ثانیه ای با یکی دو نفر ، طی نصف روز ، طراحی آماده و چاپ شده و روی داربست فلزی توی پارک ها ، مکان های فرهنگی و دولتی ، وسط اتوبان و خیابون و مکان های تاریخی ، به تعداد بسیار زیاد و بسرعت و بدون هیچ مانعی نصب میشه!!! توی سه سوت!!! تازه تبلیغات رسانه ملی و ماهواره و روزنامه ها و پوستر و تراکت و بروشور و اس ام اس و.... که سر جای خودش ، خو به خود انجام میگیره!!!


شما هم فهمیدید که تفاوت این دو مثال ، از زمین هست تا آسمون!!!
راه کار عملی کاهش فاصله زمین تا آسمون در مثال فوق!: شما نباید یه جوون پاک و مخلص و با نیات اللهی باشید. شما باید رئیس جمهور سابقی باشید که میخواید بیاید شیراز!!! تا کارا خود به خود و به اون صورتی که گفتم ردیف بشه!!! به همین سادگی...

مثال دو:
فرض میگیریم ماه محرم یا دهه فاطمیه یا هر مناسبت فرهنگی ، مذهبی هست و حالا شما میخواین که یک مجلس یادبود به همین مناسبت بگیری!... جدا از مسائل تبلیغاتی که توی مثال قبل گفتم و دعوت مداح و سخنران... اول باید کلی از وقت و زندگی و کارت بزنی و بری یه مقدار پول با بدبختی و التماس این خیر ، اون خیر بگیری. بعد آخرش هم باید یه مقدار زیادی از این ور اون ور قرض کنی... بعد باید بگردی دنبال یه مسجد... نگرد که گیرت نمیاد!!!... باید بری دنبال حسینیه... دنبال اون هم نرو... چون خدا تومن ازت پول میگیرن!!!... به نمازخونه یه مکان دولتی رضایت میدیم... با کلی ضابطه و این طبقه رفتن و اون طبقه رفتن و امضا گرفتن ، شاید بهتون دادن... اما برای سری بعد اصلا روش حساب نکن!... چون زیرآبتون توی اون اداره دولتی خورده و دیگه بهتون مکان نمیدن!!!
حالا فرض بگیرید بمناسبت شب شهادت امام حسن عسگری (ع) میخواید مجلس یادبود و سخنرانی بگیرید... جدا از مسائل مالی و تبلیغاتی و دعوت سخنران و مداح که طبق مثال قبل ، خود به خود و طی نصف روز و با سه سوت بدون هیچ مشکلی انجام میگیره... حالا باید بگردی دنبال یه مکان مذهبی... بنظر من که اصلا دنبالش نگرد... چون بلافاصله که تصمیم به این کار رو گرفتی ، سیل نامه ها و فکس ها بدست میرسه که بیا اینجا... چون مسجد یا حسینیه ما بزرگتره ، شیک تره ، تاریخی تره ، آدم همینجوری تا دلت بخوات میاد و دیگه نباید نگران جمعیت و مستمع باشی و... کارتون توی سه سوت راه افتاد!!!...
شما هم فهمیدید که تفاوت این دو مثال ، از زمین هست تا آسمون!!!
راه کار عملی کاهش فاصله زمین تا آسمون در مثال فوق!: شما نباید یه جوون پاک و مخلص و با نیات اللهی باشید. شما باید رئیس جمهور سابقی باشید که میخواید بیاید شیراز و توی حرم مطهر شاهچراغ(ع) بمناسبت شهادت امام حسن عسگری (ع) سخنرانی کنید!!! تا کارا خود به خود و به اون صورتی که گفتم ردیف بشه!!! اگر هم در آخرین لحظه نشد بری شاهچراغ ، ده ها مکان فرهنگی و ورزشی دیگه هست که از خداشونه بری اونجا!!!... به همین سادگی...

مثال سه:
بگم؟؟؟ مثال سه رو هم بگم؟؟؟ میدونم با این دوتا مثال شماها همه فوق تخصص کاهش فاصله زمین تا آسمون شدید!!! پس مثال های بعدی رو خودتون برای خوتون بزنید و به راحتی راه کار عملی کاهش فاصله زمین تا آسمون بدین و حسرت بخورید که مایی که لالایی بلدیم ، چرا خوابمون نمیبره و نمیتونیم مثل اون رئیس جمهور سابق ، بدون مشکل کاری  بکنیم و حسرت بخوریم که چرا ما هم مثل فلانی تو کارمون موفق نیستیم و اینقدر باید برای کار فرهنگی که هیچ سود مادی برای آدم نداره (که برعکس ، ضررهای مالی تا دلتون بخوات داره!!!) ، زحمت بکشیم و آخرش هم تحقیر بشیم...
واقعا انجام یه کار فرهنگی بدون مشکل مالی و همکاری مسئولین مرتبط ، مثل یه جوک خنده دار شده...
بله... بسوزید و بسازید... چون ما هم داریم میسوزیم و میسازیم... ولی تا
کی؟؟؟!!! نمیدونم..........


پی نوشت/////////////////////////////////////////
1) قصد توهین به هیچکس رو نداشتم... مثال ها هم فقط بخاطر اینکه سفر رئیس جمهور سابق به شیراز ، موضوع داغ و روز بود استفاده شده.... وگرنه اینجور آدم ها تا دلتون بخوات زیاده!!!
2) یه نگاهی هم به ساعت ارسال پست بندازید... اگر پست بدی بود به این خاط هست!!!
3) یا علی... ما رفتیم بخوابیم!!!




کلمات کلیدی :

بند نامه!

ارسال‌کننده : مجتبی نیکنام در : 87/9/27 7:36 عصر

بند یکم!: (اعتقادی)
عید غدیر را تبریک و تسلیت میگویم!!!
تبریکش که مشخصه برای چی... کامل شدن دین اسلام
تسلیتش هم آخر همین یادداشت میفهمید!!!
سلامی به وسعت علی بر امیرالمومنان علی (ع) به کوری چشم همه دشمنانش.
بند دوم!: (قربون سیب زمینی!)
غزه!
همین!...
چون هرچی بگم بیشتر از این عرب های احمق زورم میگیره! انگار نه انگار اصلا
این فلسطینی های بدبخت ، عرب و هم زبون و هم دین و هم آیین اون ها هستند...
بند سوم!: (اقتصادی)
کلاه گذاشتن بیسکوییتی!!!
داشتم از جلو یه مغازه میگذشتم ، دیدم یه بیسکوییت هایی گذاشتن که عکس روی جلدش اینجوری بود که یه بیسکوییته با پونزده سانت کنجد!!!
خلاصه منم وسوسه شدم و خریدم...
وقتی
بازش کردم دیدم همون بیسکوییت «مادر» چند هزار سال پیشه با جلدی جدید!!!
هرچی گشتم روی این بیسکوییت ها کنجد پیدا نکردم!!! خلاصه الان یه هفته
میگذره و هنوز توی کیفم افتاده!!! استفاده از بیسکوییت برای چاپیدن ملت!!!
بند چهارم!: (سیاسی)
رئیس جمهور ، کنفرانس خبری ، خبرنگار ، کفش ، فحش!!!
این
خلاصه اتفاقی بود که توی این هفته بر سر بوش اومد... البته اون کاری که با
رئیس جمهور ما در دانشگاه کلمبیای آمریکا کردن کمتر از این کار خبرنگار
عراقی نبود...
ولی بازتاب این کجا و اون کجا... همه از این به عنوان یک
حرکت شجاعانه در برابر رئیس جمهوری خودخواه یاد میکنن... از اون یکی هم به
عنوان بی ادبی و بی اخلاقی جمعی برابر رئیس جمهور ایران و عکس و العمل
عاقلانه و قابل تقدیر احمدی نژاد...
بند پنجم!: (نتیجه اخلاقی)
اگر
همه به عهدشون توی غدیر عمل میکردن (بند یک) ، دیگه الان کسی نبود که
بخوات چپ چپ به سرزمین مسلمان فلسطین نگاه کنه (بند دوم) ، دیگه کسی جرات
کلاه گذاشتن سر مردم رو نداشت (بند سوم) ، دیگه بوش جرات نمیکرد پاش رو
توی ممالک اسلامی بذاره ، چه برسه که بخوات این همه جرم و قتل و غارت بکنه
که یه خبرنگار هم بخوات اینجوری جوابش رو بده (بند چهارم)...
بند آخر!: (خلاصه نتیجه اخلاقی)
هرچی
بدبختی اعتقادی و تجاوز به مسلمین و اقتصادی و سیاسی و... هست همش از
نادیده گرفتن غدیر هست... لعنتی به بزرگی خدا ، از جانب خدا ، بر مخالفان
اراده خدا...

الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم‌الاسلام دینا

پی نوشت /////////////////////////////////////////////////////////
1- از بمب گوگلی غزه حمایت کنید...  www.GAZA.ir غزه Gaza
2- از لطف همه دوستان در قسمت نظرات پست قبل تشکر میکنم.
3- الهم عجل لولیک الفرج



کلمات کلیدی :

سربازی ، قشنگترین اشتباه زندگی

ارسال‌کننده : مجتبی نیکنام در : 87/8/17 10:37 عصر


پایان دوره آموزش سربازی من...

اما بهترین جمله ای که توی این مدت 2 ماه تنهایی گفتم:
سربازی ، قشنگترین اشتباه زندگی

بهترین شعری که توی این مدت گفتم:
همیشه سبز می خشکد...
همیشه ساده می بازد...
همیشه لشکر غم...
بر دل شاد می تازد.

پی نویس/////////////////////////////////
1- تنها دلیل بروز نکردن وبلاگهایم همین نکته بود: 2ماه سربازی
2- فتو بلاگ من هم راه اندازی شد: http://www.flickr.com/photos/32186635@N03/
3- انشاالله سعی میکنم قسمت هایی از خاطرات سربازی ام رو توی وبلاگ ، به مرور زمان بگذارم



کلمات کلیدی :

تنها مشکل مملکت ، با حضور ، رهنمود و دستور رئیس جمهور حل شد!

ارسال‌کننده : مجتبی نیکنام در : 87/3/11 12:3 صبح

تنها مشکل مملکت ، با حضور ، رهنمود و دستور رئیس جمهور حل شد!

بسم الله

امروز خبر بسیار مهم و اساسی و تاریخی ایران ، که مایه غرور و افتخار هر ایرانی و ضد امپریالیسم جهانی و آزادی خواه جهان بود ، روی خروجی رسانه ملی رفت...
بلافاصله با استقبال تاریخی مردم همیشه در صحنه ایران ، این خبر ده ها بار تکرار شد و بارها مصاحبه و حاشیه های این خبر پخش شد...
این جور خبرها طبق معمول باید مربوط به محمود احمدی نژاد ، رئیس جمهور ایران باشه... اما این خبر ربطی به انرژی هسته ای ، دیدار با رئیس جمهور ونزوئلا یا قیمت گوجه در میوه فروشی سر کوچه منزل آقای احمدی نژاد نداشت...
این خبر ، مربوط به دیدار رئیس جمهور ایران از یک جمعی بود که یک مصوبه بسیار مهمی را هم به همراه داشت...
دیدار سر زده رئیس جمهور از تمرین تیم ملی فوتبال!!! برای سومین بار!!! در آستانه دیدار با تیم ملی امارات!!!
بله... رئیس جمهور مملکتی که قیمت پودر لباس شویی در ظرف یک روز دو برابر میشود و در ظرف چند روز نایاب!!!... رئیس جمهور مملکتی که قیمت مسکن ظرف دو سال سیصد در صد گران میشود... رئیس جمهور مملکتی که سه سال است که پول نفت را بر سر سفره ها نیاورده هیچ ، بنزین را سهمیه بندی کرده... رئیس جمهور مملکتی که قیمت میوه را از میوه فروشی سر کوچشون میپرسه... رئیس جمهور مملکتی که شیفته مارادونای دائم خمر و معتاد و قاچاقچی شده.. رئیس جمهور کشوری که سه سال است که قراره مافیای نفت و اقتصاد ایران رو معرفی کنه... رئیس جمهور مملکتی که فحش خوری از رئیس یک دانشگاه و این همه مشکلات ربز و درشت را عنایت ویژه امام زمان میداند... حال با فراق بال برای سومین بار در سومین سال ریاستش بطور کاملا غیر منتظره به سر تمرین تیم ملی رفت و ضمانت علی کریمی را برای بازگشت به تیم ملی کرده!!!
تیم ملی نه در آستانه جام جهانی ، نه المپیک ، نه جام ملت های آسیاست... تنها قراره در سومین بازی از مرحله انتخابی مرحله مقدماتی جام جهانی به مصاف امارات بره!!!


این درحالیست که وضعیت بی سامان و بهم ریخته اقتصادی کشور ، همه را (حتی طرفداران متعصب خود را) به واکنش واداشته...
تمام مشکلات مملکتمون حل شده فقط این فوتبال لعنتی مونده بود که با عنایت ویژه رئیس جمهور و دستور انقلابی شخص ایشان مبنی بر بازگشت کریمی ، حل شد!!!

 

پس نویس///////////////////////////////
1- یاد طرح تثبیت قیمت ها افتادم... بنزین یکسال 5 تومن گرون نشد... سال بعد 20 تومن گرون شد... تازه سهمیه بندی هم شد...
2- محمد رضا باهنر ، جدیترین طرفدار دولت که از استیضاح چندین وزیر دولت جلوگیری کرده بود ، از سیاست های اقتصادی دولت انتقاد کرد...
3- لینک خبر: حضور احمدی‌نژاد در تمرین تیم ملی فوتبال و توصیه‌های فنی
4- لینک تصمیم تاریخی: بازگشت علی کریمی با وساطت رئیس‌جمهور
5- در پی انتقاد باهنر: پرداخت دستمزد زحمات سه‌ساله باهنر از سوی برخی حامیان دولت
6- تقریبا همزمان با دیدار رئیس جمهور از تیم ملی اتفاق افتاد: اهالی دو روستا راه را بر وزیر بستند
7- و البته هنوز تابستون نرسیده زیاد به این موضوع برمیخورید: خاموشی‌های گسترده، محصول مشترک مجلس هفتم و دولت نهم
8- و....: گرانی، بیشتر در استان‌های محروم کشور
9- و همچنین: دو برابر شدن قیمت سیمان، بشارت دولت به بازار مسکن؟
10- و در آخر: خدا به داد بعدیش برسه...




کلمات کلیدی :

بهترین لحظه زندگی من ، در خواب بوده!!!

ارسال‌کننده : مجتبی نیکنام در : 87/3/1 1:21 عصر

بسم الله

الان میخوام یه خاطره بگم که قبل از این به هیچکس نگفتم... میخوام همه کف بر بشن!!!
توی اون مدتی که مقام معظم رهبری به شیراز اومده بودن ، یه فرصتی پیش اومد که بطور نیمه خصوصی خدمت آقا برسم... بعد از کلی بازرسی رفتیم توی یه اتاقی که بنظر میرسید باید چند ساعتی منتظر بمانیم تا آقا تشریف بیارن... اما تا داخل اتاق شدیم ، همه جا خوردیم... آقا روی صندلی خودشان نشسته بودند...
نه سن ، نه دکور ، نه محافظ ، نه خبرنگار... هیچی! فقط آقا بودند و ما...
اون لحظه که این صحنه رو دیدم ، جا خوردم... کاملا گیج بودم... سلام کردم و رفتم جلو آقا نشستم... اگه حواسم جمع بود حتما میرفتم دست بوسی... به کلی گیج بودم...
بعد یه خورده حواسم سر جاش اومد... کلی به خودم فحش میدادم چرا موقعیت به این خوبی رو از دست دادم!
یواش یواش ، آدم ها مختلفی از راه میرسیدن... یه آدم هایی که فکرش هم نمیکردم توی این جلسه نیمه خصوصی ، حضور داشته باشن... همون آدم ها شروع کردن به پچ پچ کردن... آقا هم اون جلو نشسته بود و فقط نگاه میکرد...

یهو آقا بلند شد و رفت!!! همون آدما عین خیالشون هم نبود... بعد فکر کردم آقا از اون ها ناراحت شده... گوش هام رو تیز کردم ببینم چی میگن... یکی از مسئولان استان در گوشی به اون یکی مسئول میگفت:
- برای چی پاهام رو جمع کنم؟ مگه کیه که بخوام جلوش دو زانو بشینم...!!!
- آره منم پام درد میکنه... برای چی به خودم سختی بدم؟؟!!!
منم بدجوری بهم برخورد... دیدم اینا که مثلا مسئولان نظام هستن اینجوری درمورد ولایت فقیه حرف میزنن... آقا هم با ناراحتی ، بدون حتی یک کلام حرف ، رفته... بشینم چیکار کنم؟
بلند شدم که برم... رفتم توی یه اتاق دیگه ای که دیدم یه تعدادی صف کشیدن...
گفتم اینجا چه خبره؟ گفتن این صف برای دیدار کاملا خصوصی هست!!!
یه نفر جلو در نشسته بود که میپرسید با آقا چیکار دارین؟
بعضی ها درخواست داشتن... گلایه داشتن... اون هم درخواست ها و نامه ها رو میگرفت و میگفت به آقا میدم...
نوبت به من رسید... طرف بدون اینکه چیزی از من بپرسه ، گفت برو تو!!!
رفتم تو اتاق... دیدم آقا گوشه اتاق نشسته... تمام سلول های بدنم به هم فشار می آوردن... انگار که میخوان از خوشحالی پرواز کنن...
همینکه اومدم برم پیش آقا ، یهو چند نفر دیگه که تابلو بود از گردن کلفت های سیاسی هستن رفتن پیش آقا... خیلی زورم گرفت که حقم رو خوردن و همینجوری و بدون ملاحظه رفتن جلو!!!
آقا بهشون گفت من کاری به شما ندارم... اگر کاری دارین برین پیش فلانی... خوب زد تو برجکشون...
من رفتم جلو برای دست بوسی... دست و صورت آقا را بوسیدم...
آقا من رو توی آغوش خودش گرفت... چند ثانیه  من رو محکم در آغوش خودش گرفته بود... من هم فقط گریه میکردم...
توی اون لحظه فقط دوست داشتم که تمام زندگی و بود و نبودم رو بدم ولی این حس و حال باز هم ادامه داشته باشه...
تا می آمدم حرف بزنم ، زبونم میگرفت... تا میخواستم چیزی بگم سریع یه چیزی جلو زبونم رو میگرفت...
یک لحظه سرم رو بلند کردم گفتم...
خدایا... خدایا...
این... این... این خواب یا بیداری؟؟
از خواب پریدم!!!
صورتم خیس اشک شده بود...
...
...
...
شاید من اولین نفری هستم که به جرات میتونم بگم ، بهترین لحظه زندگی من ، در خواب بوده!!!
خواب آقا... نائب امام زمان (عج)
بله...
بهترین لحظه زندگی من ، در خواب بوده!!!

 

پی نوشت///////////////////////////////
1- درسته که این فقط خواب بوده ، ولی فکر نمیکنم که خیلی هم دور از واقعیت باشه... اینکه دل رهبر از خیلی ها خون هست... اینکه خیلی از مسئولان ، مخالف رهبری و نظام هستن ولی دارن نون نظام رو میخورن... از قدرتشون خیلی جاها استفاده میکنن ولی.... اینکه رهبری ، خیلی از سیاسیون گردن کلفت رو اصلا تحویل نمیگیره ، باهاشون کاری نداره... ولی اون ها قدرت دارن و حق آدمایی مثل ماها رو میخورن...
2- این خاطره ، برای من واقعیه واقعیه!!! برای من واقعی بود... چون تمام اون لحظات رو واقعا حس کردم... توی خواب همه چی رو حس کردم...




کلمات کلیدی :

باور کن نمیفهمی!

ارسال‌کننده : مجتبی نیکنام در : 87/1/26 12:35 صبح

نه!
نمیفهمی!
اون یکی جسد ، سر نداشت! میفهمی یعنی چی؟
نه!
نمیفهمی!
یکی دیگه بدنش نصف شده بود! میفهمی یعنی چی؟
نه!
باور کن نمیفهمی!
هی! با تو ام! تا حالا تکه های بدن بهترین دوستانت رو توی 2تا کلمن آب دیدی؟ میفهمی چی میگم؟
نه!... بخدا نه!
باور کن نمیفهمی!
خودت رو به اون راه نزن! با تو ام! آره! با تو! اگه بهت بگن بچت تا آخر عمر ، دست یا پا نداره چیکار میکنی؟ میتونی تصور کنی؟ میفهمی؟
نه!
به خود خدا قسم نمیفهمی!
حالا بیا و بگو ، اتفاقی نیافتاده ، چیزی نبوده!
اما از نظر من مشکلی نداری!
میدونی چرا؟
چون تو نمیفهمی!
****************************

مخاطب من توی این نوشته ، خیلی ها هستن...
اون هایی که ذره ای انسانیت نداشتند... اون هایی که بمب گذاشتند!
اون هایی که ذره ای مردانگی نداشتند... اون هایی که گفتند بمب نبوده!
اون هایی که ذره ای عدالت نداشتند... اون هایی که گفتند سهل انگاری بوده!
اون هایی که ذره ای ایمان نداشتند.... اون هایی که واقعیت رو فدای مصلحت کردن!

آخر نوشت////////////////////////////////////////////////
یک) آخه متخصص! یه خمپاره زمان جنگ توی اتاق شیشه ای ، بعد از 5 سال ، چطوری خود به خود منفجر میشه؟
دو) آخه کارشناس! خمپاره میتونه نصف یک سقف رو از جا بکنه؟! میتونه یه نمایشگاه چند صد کیلویی رو به آسمان پرتاب کنه؟!
سه) آخه این کاره! خمپاره این همه موج داره؟
چهار) آخه مسئول! میتونی اون دنیا جواب این شهدا رو بدی؟
پنج) تازه جالب اینجاست که گفتن معلوم نیست اصلا شهید حساب میشن یا نه! لعنت خدا بر...
شش) جالب تر اینکه یکی از مسئولین گفته بود احتمالا کپسول گاز بوده!!! اون هم توی مجلس!!! خوب نگفته آبگرمکن ترکیده!!!
هفت) تبریک به وزارت نفت. ساخت گاز با فشار بالا که قدرت تخریبی به اندازه یک بمب دست ساز را دارد. واقعا که...
هشت) بینندگان عزیز یه بمب تو افغانستان منفجر شد، تو عراق هم یه موشک به زمین خورد. لبنان هم چند نفر زخمی شدند. فلسطین هم درگیری شده، بورکینافاسو هم همچنین. و بقیه جاها هم جنگه. شیراز هم امن و امانه و هیچ خبری نشده!
نه) وبلاگ شهید علیرضا مهدوی(ایشون در بمب گذاری دیشب شهید شدن): http://lesaraat.blogfa.com.
ده) ما هر هفته ، با دوستان ، دقیقا کنار نقطه بمب گذاری شده مینشستیم! ولی اون روز ، برای همه ما کار پیش اومد ، نرفتیم!
صفر) تا شهادت راهی نیست... لیاقت میخواهد که ما نداریم...




کلمات کلیدی :

جنگ قدرت

ارسال‌کننده : مجتبی نیکنام در : 87/1/19 4:37 عصر

جَنگ قدرت...
بعضی ها برای به قدرت رسیدن یا در قدرت ماندن میجنگند...
این چیزی هست که هزاران ساله در وجود خیلی ها بوده...
اسلام هم تاکید بسیار ویژه ای برای جلوگیری از این جور زور زدن های بیخودی کرده...
امام علی (ع): مومن واقعی بسوی قدرت نمیرود بلکه قدرت بسوی آن می آید.
امام علی (ع) بهترین کسی بود که به حرف خودش عمل کرد... او وقتی که همه چی برای بقدرت رسیدنش بعد از مرگ خلیفه سومی (لعنة الله علیه) مهیا بود ، بسوی قدرتی که حق مسلم اش بود نرفت و به درخواست بسیار زیاد مردم آن هم با شرط و شروط ، مسئولیت را پذیرفت...
اما جنگ قدرت همچنان ادامه دارد... در هر جایی ، به یک نوعی...
در بین ملل مسلمان نیز متاسفانه ، جنگ قدرت وجود دارد... حتی در بین بعضی از علمای(!!!) مسلمان(!!!)...
بعضی از این علمای مسلمان ، جنگ قدرت را به شیوه جدید و جالب دنبال میکنن... آن ها علمی بالاتر از علم افراد عادی دارند و از احادیث ، آیات و روایات به سود خود برداشت میکنند... مردم عادی هم نمی توانند جواب قانع کننده ای را بیاورند...
آن ها میتوانند با استفاده از آیات و روایات ، نماز خواندن را برای مسلمانان حرام کنند!!! و کسی هم نمیتواند بر منطق آنان پیروز شود...
اگر علمای واقعا مسلمان ما نبودند ، واقعا همچین اتفاقی می افتاد...
نمونه های زیادی وجود دارد... مگر همین سنی ها که از صراط المستقیم منحرف شده اند ، خود را مخالف اسلام میخوانند؟ اتفاقا خود را مسلمان واقعی میدانند و بقیه را منحرف! البته به این راحتی هم نیست... آنها استدلال های بسیار قوی می آورند که مردم  عادی بسیار راحت و بدون شک و شبه آن را قبول میکنند... اگر این علمای شیعه نبودند ، باور کنید که همه مسلمین منحرف میشدند...

تانک میرکاوا. به اصطلاح دژ شکست نا پذیر ارتش اسرائیل


بهائیت ، وهابیت و رژیم اسرائیل هم از دیگر نمونه ها هستند... وقتی یک جوان از ما میپرسد بهائیت چیست؟ ما میگوییم یه آدم فلون فلون شده ای بوده که اول میگفته من جاینشین امام زمان هستم ، بعد شد خود امام زمان و بعد هم پیامبر اللهی!!!
اگر این استدلال به همین راحتی بود که اینقدر طرفدار پیدا نمیکرد... آنها از منطق بسیار قوی استفاده میکنند... بسیار قوی... گاهی از مباحثه با اینجور آدم ها می ترسم!!!
همه آنها بدنبال قدرت هستند... فقط قدرت...
وظیفه ای که بعهده ما مسلمین است که از قدرت گرفتن اینها جلوگیری کنیم ، بالا بردن اطلاعات شخصی است... در هر زمینه ای...




کلمات کلیدی :

وبلاگم منتخب شد...

ارسال‌کننده : مجتبی نیکنام در : 87/1/15 7:53 عصر

به به... به به...
بعد از منتخب شدن اولین وبلاگم (جمهوریت) ، این وبلاگم هم منتخب شد...
و دیگر هیچ....




کلمات کلیدی :

<      1   2   3   4   5   >>   >