سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

با تمام وجود حمایتت میکنم...

ارسال‌کننده : مجتبی نیکنام در : 86/12/1 12:3 عصر

اولین برخورد من با او ، به زمان ریاستش در یک سازمان جوان به نام سازمان ملی جوانان برمیگردد...
سازمانی که تحول ، جنبش ، نشاط و حرکت در آن موج میزد...
نیروی کار جوان و متعهد و با امید و با استعداد و قوی...
کسانی که به سختی میتوان جاینشین مناسب برایشان پیدا کرد...
به یک چشم به هم زدن ، همه چیز را تغییر داد...
دریافت و توزیع عادلانه اعتبارات مالی ، نشان از مدیریت قوی و عادلانه یک مدیر توانا بود...
شنید بودم که او استعفا داده... من هم منتظر روزهای سخت سازمان بودم!!!
اما رفتن او هم فرق میکرد... او از سازمان رفت اما چندین مدیر موفق را تربیت و از خود به یادگار گذاشت تا بماند خدمات او به جوانان حتی بعد از رفتنش...
به تدریس در دانشگاه چسبید! نه... او را گره زدن! دانشجویانش او را به فکرشان گره زدن...
کاش استاد دانشگاه من هم او بود...
میدیدم که دانشجویانش خیلی راحت با او بحث میکنند... او خسته از کار روزانه در دانشگاه بود ولی برای داشجویانش اهمیت میداد...
هیچکس حس نمیکرد که این سید ، خسته است... اگر میدانستند جلسات بحث روزانه را چند ساعت طول نمیدادند!... تازه این غیر از کلاس درس بود... مباحثه ، آخر روز در دفتر دکتر جریان داشت...
او از هر جهت مدیر است!... به نیروهایش ، به جوانان ، به مردم شهرش ، بیش از هرکس اهمیت میدهد...
من این را با تمام وجود ، برای اولین بار لمس کردم...
او بلند پرواز نیست... هیچگاه قول های آنچنانی به هیچکس نداد...
زمزمه های کاندید شدنش برای مجلس بر سر زبان ها افتاد ، امیدهایمان بیشتر شد...
فکر میکنم فقط او میتواند با تمام وجود و با تمام قدرت ، نماینده من در مجلس باشد...
فکر میکنم فقط او میتواند امانتدار رای من باشد... امانتدار اعتماد من باشد...
با خود تکرار میکنم...
با تمام وجود حمایتت میکنم... سید احمد رضا دستغیب...




کلمات کلیدی :