نان ، عشق ، موتور250 !!!
نان...
اولین چیزی که با اسم نان یادم میاد... جمله:
نان ، عشق ، موتور... هزار؟؟؟ نه... هزار زیاده... ما با 250 هم میسازیم!!!
جالب شد... نان ، عشق ، موتور 250 !!!
شما چطور؟؟؟ بنظر شما هم موتور هزار زیاده؟؟؟
ها؟؟؟ 250 هم زیاده؟؟؟ با گازیش هم میسازید؟؟؟ براوو هم خوبه؟؟؟
راستی چرا اینجوریه؟؟؟ منظورم اینه که چرا جوونای روغن نباتی امروز اینجوری شدن؟؟؟ میدونید که جوانان در همه جای جهان نماد امید هستن... امید ، آرزو... ولی برای چی ما اینجوری شدیم؟؟؟ چرا دنبال موتور هزار نیستیم؟؟؟
می خوام بگم چرا سقف آرزوها اومده پایین؟؟؟ شاید هم پایین بوده... من که 20 سال بیشتر سن ندارم...
جوون امروز ایران اسلامی بجای اینکه دنبال شکافتن اتم باشه... سقف آرزوش شده قبول شدن توی کنکور دانشگاه... تا چشم همه هم در بیاد!!! واقعا چرا؟؟؟
جوونای ما بجای اینکه دنبال راه های نفوذ به سیارات باشه... آرزوش شده رسیدن به عشقش!!! جوونای ما بجای اینکه تمام فکرشون ، کشف اسرار الهی باشه... دنبال اینه که شماره شناسنامه بچه دیوید بکهام چنده!!!
چرا اینجوری شدیم؟؟؟ شما بگین...
کلمات کلیدی :